پارميداپارميدا14 سالگیت مبارک

بهشت كوچك من

پارميداي من

  پارميدا جونم عزيز نازنيم الان چندتا از عكس هايت را در وب گذاشتم. زياد نمي تونم بنويسم فقط براي اينكه چند تا از كارهايت يادم نره چند خطي مي نويسم. اول اينكه جديدا هر كلمه اي را اينطوري مي گي و كلي مي خندي و مي خندانيمان، مثلا بهت مي گيم "كتاب" زود مي گي " كتاب متاب" و " كيف ميف" لباس مباس" پارميدا مارميدا" و... هر كدام هم كه نمي تواني جفت و جورش كني مي گي نمي شه مثلا كلمه "مامان" زود ميگي "مامان مامان" نه اينجوري نمي شههههههههههه دوم اينكه زن دايي سيما حدود يك ماهي است كه تصادف كرده و در بيمارستان بستري است شما دختر گل مهربونم چندين بار بدون آنكه كسي ازت بخواد دستهاي كوچكت را بالا بردي و گفتي " خدايا زن دايي سيما زود...
10 آبان 1391

پارميدا و چند مطلب ديگه

"مو لُ مّن يعني معلم و پرتلاق يعني پرتغال و خداسس يعني خداحافظ "چندتاي ديگه كه الان يادم نيست كلماتي هستند كه بارها وادارت مي كنيم بگويي البته ما صحيح كلمات را مي گيم. گفتن اين قبيل كلمات برايمان خاطره انگيز مي شود مثلا هنوز همه فاميل يادشان هست كه خاله سهيلا آبليمو را آلبيمو مي گفت و با يادآوري اش مي خنديدم. كلمه ملمن تو هم به نظرم اينطوري بشه . مهربونم عاشق درس و مدرسه رفتن هستي روزي نيست كه نگي "منو ببرين مدرسه درس بخونم ملمِن درس ياد بده". خودم هر شب يكي دو كلمه بهت ياد مي دم. جديدا ياد گرفتي يك چهره  كامل يعني  جا ي چشم و ابرو و بيني و دهن و گوش را در جاي خود در صورت بكشي از اولين نقاشي ات عكس گرفتم بزودي در وب مي گذ...
8 آبان 1391
1